زندهیاد پدربزرگم در چندپارچه آبادی در شهرستان نجفآباد برای خودش اسم و رسمی داشت. بزرگ آن منطقه بود و دستبهخیر. کار اصلیاش کشاورزی بود؛ ولی معتمد منطقه بود و برای خودش شورای حل اختلافی بود! قبل از انقلاب کارش سروسامان دادن به امور کشاورزان و گسترش قناتهای منطقه و کمک به آبادانی چند روستا بود. از او بناهای خیری نظیر پل، حمام، مدرسه، مسجد، خانه بهداشت و… بهیادگارمانده است.
این بنده خدا بیش از نیمقرن قبل، فواید زنبور عسل را میدانست و در باغات دشت کرون به زنبورداران مهاجر و زنبورداران نجفآباد سکنی میداد. کشاورزان را از فواید کارکردن زنبورعسل روی کشت مزارع و محصول باغات مطلع میکرد.
او از گردهافشانی این حشره قرآنی در نیمقرن قبل بیشتر از بسیاری از مدیران کمکار فعلی میدانست، اگر چه هیچ آموزشی ندیده بود. او فقط مشاهده کرده بود، تجربه کرده بود و بهدقت مقایسه کرده بود.
خلاصه این مرد زحمتکش آبادی به آبادی سفارش زنبورداران را میکرد که کشاورزان هوایشان را داشته باشند. برای خودش احترام و اعتبار داشت و کسی روی حرفش حرف نمیزد. او نهتنها اگر عسلی زنبورداران پیشکش میکردند، با اصرار بهایش را میداد؛ بلکه از هیچ خدمتی از جان و مال و اعتبار خود، از خانهباغهایش و امکاناتی که داشت برای زنبورداران دریغ نمیکرد.
من هم در کودکی بهخصوص در ایام بهار و تابستان که مشغله درسومشق کم بود، لابهلای همین کندوها و در کنار زنبورستانها در مزارع پدربزرگ گشت میزدم و بازی میکردم و با کنجکاوی به کار زنبورداران نگاه میکردم و هی سؤال میپرسیدم. از هر کاری که آنها میکردند. زنبوردارانی که به مزارع منطقه میآمدند هم بینهایت مهربان بودند. به من یکتکه موم پر از عسل میدادند.
یادم هست یکیشان روزی به من تکه ای موم داد و گفت بیا از اینها جای آدامس بخور. نبینم دیگر آدامس بجوی. آدامس واقعی و طبیعی را از این مومها درست میکنند! میگفت اگر آدامس بجوی وقتی بزرگ شوی سبیلهایت کج درمیآید!
این داستان انس و الفت من از کودکی با زنبورهای زیبای عسل بود. اولین نیشهایی که خوردم را هم یادم هست؛ شاید ۵ساله بودم که روزی با پدر و عموها و پدربزرگ برای چیدن سیبهای گلاب به صحرا رفته بودیم. من مدام بازیگوشی میکردم. نسیم خنکی میوزید و من هوس بازی داشتم. یک فرفره هم با چوب و کاغذ رنگی پدرم برایم درست کرده بود. خدا همه رفتگان را بیامرزد. پدر مرحومم از اولین معلمان منطقه نجفآباد در دوره سپاه دانش و ایجاد مدارس نوین بود.
خلاصه با آن فرفره در خنکای نسیم عصر بین بوتهها و درختها میدویدم و با دهان باز آواز میخواندم که ناگهان متوجه شدم یک یا چند زنبور، ناگهان در دهانم رفتند. یکمرتبه دیدم زبان و سق دهانم بسیار میسوزد. خدا قسمت کند! که نیش زنبورعسل هم نوش است و برای سلامتی مفید.
آن روز اشکم درآمد و کلی گریه کردم و غر میزدم که زبانم بادکرده و دهانم میسوزد. پدربزرگ مرا نوازش میکرد و از خوبیهای زنبورها میگفت. الان که یادم میآید خندهام میگیرد.
همان سال بود. قبل رفتن به مدرسه که پدرم یک کتاب داستان مصور برایم گرفته بود و مادرم آن را برایم میخواند. هنوز چند ورق از آن کتاب داستان را دارم. اسمش بود: «آره بچه جون من زنبورم» در آن کتاب داستان بینظیر که چاپ دهه 60 بود به شکلی زیبا و با شعر و نقاشی از فواید و کارهای زنبور عسل و اتحاد و کارگروهی آنها و نقششان در طبیعت گفته بود.
همه اینها و سفارشهای پدر و پدربزرگم سبب شد که 30 سال بعد «وز وز» زنبورهای عسل دوباره در من بیدار شود و پس از بیش از 20 سال کار حرفهای روزنامهنگاری به آن عقاید نیکوی پدربزرگم ادای دین کنم. آشنایی دوباره با تنی چند از فعالان زنبورداری سبب شد تا به فکر تولید محتوای حرفهای برای صنعت زنبورداری باشم و در همکاری و همفکری با چند دوست خوب مجموعه عسلنا رونق گرفت. در پایگاه خبری صنعت زنبورداری در مدت حدود 6 سال با همکاری تیمی و حمایت معنوی اهالی صنعت، فعالیتهای بزرگی رقم خورد که طرحی نو در اطلاعرسانی صنعت زنبورداری بود. جا دارد اینجا سپاسگزار همه همکاران عزیزم در این مجموعه باشم که به من اعتماد کردند و میدان دادند.
اینک در تداوم آن راه پر نشیب بر آنیم که در بینا نیوز – دیدهبان صنعت زنبورداری ایران، بهعنوان مرجعی خبری تحلیلی علمی آموزشی رسانهای حرفهای و پرتوان برای صنعت زنبورداری باشیم و تریبونی همگانی برای تکتک زنبورداران و فعالان و تولیدکنندگان ایجاد کرده و همواره صدای آنها باشیم. با استفاده از همه امکانات موجود در مسیر اعتلا و پیشرفت صنعت زنبورداری گام برداریم و بار دیگر خادم این قشر پرتلاش و زحمتکش باشیم و در مسیر اطلاعرسانی، آموزش، حل مشکلات زنبورداران، اطلاعرسانی و کمک به پیشرفت و توسعه صنعت از هیچ کوششی دریغ نکنیم. باشد که لایق باشیم.
مهدی رفائی – سردبیر بینانیوز
5 پاسخ
با سلام
بسیار زیبا بود.
برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
درود بر شما بزرگوار
درود بر این سردبیر شجاع وپرتوان
آفرین بر شما
آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند